کد مطلب:41808 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

جنگ جمل











افكار زنانه بر عایشه غلبه یافت و كینه دیرینه او را همچون كوره آهنگری بتافت؛ اگر از او می خواستند تا آنچه را درباره من انجام دده است، با دیگری كند هرگز نمی پذیرفت و چنین نمی كرد....

آتش افروزان جنگ جمل به بهانه مكه از مدینه بیرون شدند. در حالی كه حرم و همسر رسول خدا(ص) را به این سو و آن سو می كشاندند؛ چنانكه كنیز را فروشندگان آن به اطراف می كشانند.

او را با خود به بصره بردند، در حالی كه زنان خویش را در خانه های امن خود نشاندند. كسی را كه رسول خدا(ص) در خانه و پرده نگاه داشته بود و او را از چشم آن دو (طلحه و زبیر) و چشمان دیگران باز داشته بود، به همگان نمایاندند. آن هم به همراه لشكری كه یك تن از آنان نبود كه در طاعت من نباشد و دست مرا به میل رغبت خود به بیعت نفشرده باشد.

آنها به فرمانگزار من در بصره و خزانه داران و مردمی جز آنان، یورش آوردند: بعضی را با زجر و سختی كشتند و بعضی را با مكر و نیرنگ از پا در آوردند.

به خدا سوگند، آنها، اگر از مسلمانان جز یك تن را به عمد بی آنكه جرمی مرتكب شده باشد- نكشته بودند، كشتن همه آن لشكر بر من روا بود؛ چه آنكه آنها همگی حاضر بودند و از هلاكت مسلمانی بی گناه جلوگیری نكردند و با دست و زبان

[صفحه 405]

به دفاع از وی برنخاستند.

(این حال لشكری است كه تنها یك مسلمان توسط آنها كشته شده باشد) پس چگونه بر من روا نباشد كشتن لشكری كه به تعداد خود از جمع مسلمین كشته باشند؟!قال علی (ع): اما فانه فادركها رای النسا و ضغن غلا فی صدرها كمر جل القین و لو دعیت لتنال من غیری ما اتت الی؛ لم تفعل.[1] .

... فخرجوا یجرون حرمه رسول الله (ص) كما تجر الامه عند شائها متوجهین بها الی البصره فحبسا نساهما فی بیوتهما و ابرزا حبیس رسول الله (ص) لهما و لغیر هما فی جیش ما منهم رجل الا و قد اعطانی الطاعه و سمح لی بالبیعه طائعا غیر مكره فقدموا علی عاملی بها و خزان بیت مال المسلمین و غیرهم من اهلها فقتلوا طائفه صبرا و طائفه غدرا.

فو الله لو لم یصیبوا من المسلمین الا رجلا واحدا معتمدین لقتله بلا جرم جره، لحل لی قتل ذلك الجیش كله اذ حضروه فلم ینكروه و لم یدفعوا عنه بلسان و لابید، دع ما انهم قد فتلوا من المسلین مثل العده التی دخلوا بها علیهم....[2] .

[صفحه 406]



صفحه 405، 406.





    1. نهج البلاغه (صبحی صالح)،بخشی از خطبه 156.
    2. نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه 171.